از ابتدای تاسیس جمهوری اسلامی تاکنون، روایتهای رسمی این نظام درباره وقایع امنیتی و سیاسی با چالشهای جدی مواجه بوده و بسیاری از آنها به عنوان دروغ و سناریوسازی برای فریب افکار عمومی شناخته شدهاند.
این روند بهویژه در پروندههایی مانند قتل دو قاضی بدنام، محمد مقیسه و علی رازینی، بیش از پیش آشکار شده است.
چرا مردم به روایتهای رسمی اعتماد نمیکنند؟
مردم ایران به دلیل تجربیات متعدد از دروغپردازیهای حکومت، روایتهای رسمی را باور نمیکنند.
بسیاری از مردم نه تنها از کشته شدن این دو قاضی ابراز خوشحالی کردند بلکه آنها را نه قاضی بلکه قاتلان فرزندان خود دانستند. در مقابل، حکومت تلاش کرده است ضارب آنها را بدنام کند و او را فردی لاابالی معرفی کند. با این حال، افکار عمومی، ضارب را قهرمان میپندارند.
سناریوسازی و دروغپردازی در پروندههای امنیتی از ویژگیهای بارز جمهوری اسلامی بوده است. در بسیاری از موارد، این دروغها پس از مدتی آشکار شده و اعتماد عمومی به روایتهای رسمی بهطور کامل از بین رفته است.
نمونههای متعدد از این دست وجود دارد:
۱. مرگ مصطفی (۱۳۵۶) و احمد خمینی (۱۳۷۳): مصطفی خمینی، فرزند ارشد روحالله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی، بهدلیل سکته درگذشت اما اطرافیان خمینی برای بهرهبرداری سیاسی اعلام کردند که او به دست ساواک کشته شده است.
احمد خمینی که مخالف سیاستهای علی خامنهای شده بود، برعکس برادرش، تحت شرایط مشکوکی جان باخت و بعدها اسنادی درباره دست داشتن وزارت اطلاعات در قتل او مطرح شد.
۲. سینما رکس آبادان (۱۳۵۷): پیش از انقلاب، این سینما به دست طرفداران متعصب روحالله خمینی به آتش کشیده شد و بیش از ۵۰۰ نفر در آتش سوختند اما این حادثه به دروغ به ساواک نسبت داده شد.
۳. انفجار مشهد (۱۳۷۳): این انفجار که در حرم امام هشتم شیعیان رخ داد منجر به کشته شدن ۲۶ نفر و زخمی شدن بیش از ۳۰۰ نفر شد. وزارت اطلاعات علی فلاحیان، مخالفان جمهوری اسلامی را به عنوان عامل بمبگذاری معرفی کرد. بعدها مشخص شد که این انفجار به دست نیروهای خود وزارت اطلاعات تحت امر سعید امامی، انجام شده است.
۴. قتلهای زنجیرهای (دهه ۱۳۷۰): در این دوره، نویسندگان، منتقدان و مخالفانی نظیر داریوش فروهر، پروانه اسکندری، محمدجعفر پوینده و محمد مختاری به قتل رسیدند. ابتدا حکومت این ترورها را به عوامل خارجی نسبت داد اما بعد مشخص شد که این قتلها به وسیله نیروهای وزارت اطلاعات برنامهریزی و اجرا شدهاند.
پرونده کشته شدن دو قاضی بدنام
در ماجرای اخیر قتل مقیسه و رازینی، حتی مقامهای امنیتی سابق مانند ناصر رضوی، روایتهای رسمی را رد کردهاند.
رضوی به عنوان مقام ارشد پیشین وزارت اطلاعات با اشاره به موارد مشابه تاریخی، نظیر تلاش برای ترور اکبر هاشمی رفسنجانی در سال ۱۳۷۲، روایت قوه قضاییه را دروغ و سناریوسازی دانسته است.
دروغپردازی و سناریوسازیهای امنیتی در تاریخ جمهوری اسلامی، از ابتدای تاسیس این نظام تا امروز، به ابزاری کلیدی برای توجیه اقدامات سرکوبگرانه و پیشبرد اهداف سیاسی تبدیل شده است. با این حال افکار عمومی ایران، اکنون به این روایتها بیاعتماد است؛ گرچه روند سناریوسازی همچنان ادامه دارد و به یکی از ویژگیهای ساختاری نظام تبدیل شده است.