در طول یکسال گذشته، نهادهای امنیتی و قضایی، فشارهایی متعددی را بر خانوادههای کشتهشدگان خیزش تحمیل کردند.
فشارهایی شامل صدور احکام زندان و شلاق، احضار و بازداشتهای گسترده و خانوداگی، تفتیش خانه، ربودن وسایل ارتباط جمعی، حصر خانگی، ممانعت از حضور بر سنگ مزار عزیزانشان و برگزاری هر گونه مراسم، تخریب سنگ مزارها، آتش زدن سنگ مزار، نصب دوربینهای امنیتی و استقرار نیروهای امنیتی در اطراف مزار کشتهشدگان و بستن آرامگاهها، ساخت دیوار در مقابل مزار کشتهشدگان از جمله این فشارهاست. فشارهایی که در یکی دو ماه منتهی به سالگرد قیام افزایش یافته است.
روز ۲۳ شهریورماه، ماموران امنیتی معید ساعدی، برادر سارینا و ریزان ساعدی خاله او در آرامستان بهشت محمدی سنندج بازداشت کردند. پیشتر هاشم ساعدی، پدر او به اتهام اخلال در نظم عمومی به شش ماه و نیم حبس و ۴۰ ضربه شلاق محکوم شد.
او در صفحه اینستاگرام خود در واکنش به صدور چنین حکمی در ۱۳ تیر نوشت: «من از زندان و شلاق نمیترسم. دخترم با این کارها پدرت حق تو را فراموش نمیکند. سارینا ساعدی نوجوان ۱۶ ساله متولد کامیاران بود. او ۵ آبان بر اثر ضربات باتون ماموران در سنندج کشته شد.»
روز ۲۲ شهریورماه در تهران، آرمین رستمی، برادر آیدا رستمی، پزشک کشته شده در اعتراضات بازداشت شد. او تیرماه در سالروز تولد خواهرش از پزشکان خواسته بود به یاد آیدا رستمی بیماران را رایگان درمان کنند.
آیدا رستمی، ۳۶ ساله، پزشک عمومی بیمارستان چمران تهران بود که در ۲۱ آذر ۱۴۰۱ مفقود شد. او در طول اعتراضات در محله اکباتان معترضان زخمی را در خانههایشان مداوا میکرد. چند روز بعد جسد او در حالی پیدا شد که آثار شکنجه روی بدنش مشخص بود.
روز ۱۳شهریور۱۴۰۲، ماموران امنیتی شهر سقز «صفا عائلی»، دایی مهسا ژینا امینی را بازداشت و به مکانی نامعلوم منتقل کردند.
بهرغم بازداشت او، خانواده امینی اعلام کردند مراسم سالگرد ژینا را در قبرستان آیچی سقز برگزار میکنند. در دو هفته گذشته ماموران اداره اطلاعات سقز، چهار بار امجد امینی را احضار کردند و در روز سالگرد هم پدرش را بعد از بازداشتی چند ساعته ناگزیر به «بازداشت خانگی» کردند تا مانع از حضور بر مزار دخترش شوند.
هشتم شهریورماه اولین جلسه رسیدگی به اتهامات صالح نیکبخت، وکیل خانواده صالح امینی برگزار شد. شاکی وزارت اطلاعات است و اتهام او «تبلیغ علیه نظام» به خاطر مصاحبههایش درباره روند پیگیری قضایی قتل مهسا امینی است.
۱۶ شهریور، امید قدیمی، برادر فواد قدیمی، در دیواندره توسط نیروهای امنیتی در یکی از خیابانهای این شهر بازداشت و به مکانی نامعلوم منتقل شده است. فواد قدیمی، در جریان اعتراضات در دیواندره در تاریخ ۲۸ شهریور از ناحیه مچ دست و شکم مورد اصابت گلوله قرار گرفت و در روز ۳۰ شهریور در بیمارستان کوثر سنندج جان باخت. او پدر دو پسر نه و ۱۶ساله بود.
روز سهشنبه ۱۴ شهریور، احمد حسنزاده، ۵۶ ساله، و سولماز حسنزاده، ۲۹ ساله، پدر و خواهر محمد حسنزاده، پس از احضار به اداره اطلاعات بوکان بازداشت شدند. محمد حسنزاده، ۲۸ ساله، ۲۵ آبان ۱۴۰۱ و یک هفته پیش از ازدواجش با شلیک گلوله نیروهای امنیتی کشته شد.
فرزانه برزهکار مادر عرفان رضایی نوایی روز یکشنبه ۱۲ شهریور همراه با خشونت و ضرب و شتم بازداشت و به بازداشتگاه اداره اطلاعات ساری منتقل شد.
عرفان رضایی، معترض ۲۱ ساله، پس از پایین کشیدن بیلبوردی با تصویر علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی، ۳۰ شهریور در آمل توسط نیروهای امنیتی به ضرب گلوله کشته شد. پیش از بازداشت، خانم رضایی در پستی در اینستاگرام از احضار خود و تهدید به اتهام «تبلیغ علیه نظام» توسط وزارت اطلاعات خبر داده بود.
او گفت که به من گفتهاند «شما افراطی هستید و علیه نظام تبلیغ میکنید» و به احضارکنندگان پاسخ داد «شما افراطی کردید که پسرم را با دو گلوله جنگی کشتید». پدر عرفان رضایی از جانبازان جنگ ایران و عراق است.
هفتم شهریورماه، فرهاد زارع، برادر میلاد زارع، توسط نیروهای امنیتی لباس شخصی بازداشت و بدون دستور قضایی بازداشت شد. او را پس از دستگیری به زندان بابل بردند. میلاد زارع معترض ۲۶ساله ۲۹ شهریور ماه در بابل با شلیک گلوله مستقیم به پشت سر کشته شد.
روز ششم شهریورماه، تمامی اعضای خانواده حنانه کیا شامل امیر کیا، همسر او، وحید کیا، پدرش، معصومه آذری، مادرش و هلیا کیا، خواهر ۱۶سالهاش دستگیر شدند. حنانه کیا، ۲۳ ساله، ۳۰ شهریور در نوشهر به ضرب گلوله کشته شد. او را به عروس ایران میشناسند زیرا قبل از قتلش عقد کرده بود. از بازداشتگاهشان خبری نیست و اجازه تماس ندارند.
روز سی و یکم مردادماه، ماشاالله کرمی پدر محمدمهدی کرمی، معترض اعدام شده و امیرحسین کوهکن، وکیل این خانواده بازداشت شدند. محمدمهدی «کیان» کرمی، ۲۱ساله در پرونده کشته شدن یک بسیجی در چهلمین روز حدیث نجفی، معترض کشته شده توسط جمهوری اسلامی در کرج، توسط جمهوری اسلامی اعدام شد.
او قهرمان کاراته، عضو تیم ملی جوانان ایران و قهرمان مسابقات قهرمانی کشور بود. رویای او ایستادن روی سکوی قهرمانی جهان بود. او در روز تولد آقا ماشالله به او قول داده بود که قهرمان جهان میشود. حلقههای المپیک را روی بازویش تتو کرده بود اما جمهوری اسلامی نگذاشت رویای او محقق شود، همانطور که او را از حق داشتن وکیل و دادرسی محرمانه محکوم کرد و زیر شکنجه مجبور به اعترافات اجباری.
محمدمهدی کرمی پیشتر به پدرش گفته بود هنگام بازداشت طوری او را کتک زدهاند که بیهوش شده و فکر کردهاند مرده و جنازهاش را اطراف دادگاه نظرآباد انداختند اما موقع ترک کردن محل فهمیدهاند زنده است و او را با خود برده اند.
آقا ماشاالله پدرش دستفروش و کارگر بود. وقتی پسرش اعدام شد، آخرین جمله کیان را روی بازویش تتو کرد. «بابا، حکمها رو دادن، حکم من اعدامه اما به مامان چیزی نگو.»
پس از اعدام کیان وسید محمد حسینی کومار، جوان دیگری که با همین اتهام و به همراه کیان در ۱۷ام دیماه اعدام شد، آقا ماشاالله و همسرش منیژه پدر و مادر هردوی آنها شدند. هر روز سر مزار کیان و کومار میرفتند. مزارهایشان را شستند و گل گذاشتند. هفتهای یک بار ۳۰ وعده غذا میپختند و به نام کیان و کومار بین نیازمندان تقسیم میکردند. نیروهای سپاه به خانه ماشالله کرمی حمله کردند. دستگیرش کردند و مدالهای کیان را دزدیدند. از آن روز از او و محل بازداشتش خبری نیست.
مهسا یزدانی، مادر محمدجواد زاهدی از قربانیان جنبش زنان، زندگی، آزادی، ۳۱ مردادماه در ساری توسط نیروهای امنیتی بازداشت و پس از چند روز بازداشت به زندان قائم شهر منتقل شد.
محمدجواد زاهدی در شامگاه ۳۰ شهریور، تنها چند هفته پس از تولد ۲۰ سالگی اش، زمانی که برای رفتن به آرایشگاه بیرون رفته بود، با شلیک نیروهای امنیتی کشته شد. او بر اثرعدم همکاری اورژانس بیمارستان ساری جان باخت. ششم شهریور، سالروز تولد محمد جواد، مادرش در زندان بود و نیروهای امنیتی در ورودی قبرستان را با زنجیر بستند و دور مزارش دوربینهای مداربسته نصب کردند.
آنها به مادرش گفتند برای آزادی شدن، باید ابراز پشیمانی کند و او جواب داده بود: «من پشیمان نیستم و تا آخرین لحظه دادخواه محمدم میمانم. او در تماس تلفنی در ۱۸ شهریور به خانواده خود گفته: «نگرانم نباشید. یه مبارزهاس … تا پای جونم برای محمدم میجنگم…».
شرمین حبیبی، همسر فریدون محمودی هم در سی و یکم مردادماه در سقز بازداشت شد. فریدون محمود، ۳۲ ساله، پدر یک پسر، با شلیک مستقیم بیش از ۲۰۰ گلوله ساچمهای و دو گلوله جنگی توسط نیروهای پلیس ضدشورش در ۲۸ شهریور کشته شد. او را در نزدیکی مزار مهسا (ژینا) امینی در قبرستان آیچی سقز دفن کردند. شرمین حبیبی همسرش گفته بود: وقتی فریدون را دفن کردیم هنوز خون از بدنش میآمد.
فرمرز براهویی برادر ۱۵ساله اسماعیل براهویی یکی از قربانیان جمعه خونین زاهدان، ۳۱ مردادماه در شهرستان تربت حیدریه بازداشت شد. او پس از شش روز با پرداخت ۳۰ میلیون تومان جریمه نقدی از بازداشتگاه اداره اطلاعات تربت حیدریه آزاد شد. فرامرز برای سر زدن به مزار برادرش از مشهد به زاهدان سفر کرده بود. اسماعیل براهویی ۲۳ساله بود که هشتم مهرماه سال گذشته در زاهدان به ضرب گلوله نیروهای امنیتی کشته شد.
۲۶ مردادماه، کوروش وزیری، همسر شیرین علیزاده، در روز تولد همسرش در اصفهان بازداشت شد. نسرین علیزاده، خواهر شیرین با انتشار تصاویری از تولدش بر سر مزارش، در صفحه اینستاگرامش نوشت: «اگر خواهرم را نمیکشتید، امروز تولد خانوادگی داشتیم و مجبور نبودید این همه نیرو اعزام کنید. در مراسم تولد او نه شعری بود و نه شعار و نه هیچ جمعیتی جز خانواده. چرا شوهرش را دستگیر کردید؟» او پس از انتشار این پست دستگیر شد.
شیرین علیزاده، ۳۵ساله در مسیر تنکابن به چالوس در سفر تابستانی بود که با شلیک نیروهای بسیج به خودرویشان کشته شد. پسر ۷ساله او شاهد صحنه مرگ مادرش بود. او از جمله شهروند خبرنگارانی بود که در جریان جنبش زن، زندگی، آزادی در حال فیلمبرداری در داخل خودرو از اعتراضات، مرگ خود را ثبت کرد. آخرین جملات او اینها بود: «دارند شلیک میکنند. شلیک مستقیم میکنند. میترسم به ماشین ما شلیک کنند. خاک تو سرم دختر مردم را کشتند» و این آخرین صحبتهای شیرین علیزاده بود. او از مرگش فیلم گرفت. چند ثانیه بعد خونش روی دوربین گوشیاش پاشید.
مهسا بصیر توانا خواهر مهران بصیر توانا ۲۶ مرداد در فومن دستگیر و به مکان نامعلومی منتقل شد. مهران بصیر توانا ۲۹ساله روز ۲۳ آبان وقتی دید که نیروهای سپاه در حال ضرب و شتم یک زن مسن هستند، از ماشین پیاده شد و به آرامی به آنها گفت این زن مانند مادر شما است و او را کتک نزنید. فرمانده سپاه در حالی که مهران در حال کمک به پیرزن بود از فاصله یک متری به سر وی شلیک کرد. مردم بلافاصله مهران را به بیمارستان رساندند. او ۳ روز در کما بود. و پس از سه روز در ۲۵ آبان ماه در بیمارستان پورسینای رشت بر اثر شدت جراحات جان باخت.
چهارشنبه ۲۵ مرداد خانواده کومار درافتاده در روز تولدش در حالیکه راهی مزار فرزندانشان بودند، بازداشت شدند. به گزارش هه نگاو ماموران امنیتی آنها را مجبور کردند تا لباس کردی خود را که برای حضور بر مزار فرزنداشان پوشیده بودند از تن در بیاوردند. مادر او به دلیل تهدید با اسلحه دچار حمله قلبی شد و به بیمارستان منتقل شد. پدرش بعد از ساعتها بازجویی، آزاد شد. کومار درافتاده ۱۶ساله اهل پیرانشهر دانش اموز پایه یازدهم بود. او در ۸ آبان با شلیک گلوله ماموران امنیتی کشته شد.
رضا ببرنژاد برادر مهدی ببرنژاد ۲۰ مرداد در قوچان در آستانه تولد برادرش در ۲۴ مردادماه بازداشت شد. ماموران اطلاعات سپاه با حمله به منزل آنها، شیشهها را شکستند، موبایل و لپ تاپ او را ضبط و بدون ارائه حکم رسمی او را دستگیر کردند. مهدی ببرنژاد، ۲۲ ساله، ۳۰ شهریور ماه به ضرب گلوله کشته شد، مهدی را به بیمارستان منتقل کردند، اما اجازه ندادند به اتاق عمل برود و تا جانش را از دست داد.
عفت، محمدعلی و میلاد موگویی، مادر، پدر و برادر مهسا موگویی روز ۲۵ تیرماه در سالگرد تولد و مزارش توسط نیروهای امنیتی بازداشت شدند. مرکز مشاوره حقوقی دادبان در توییتر خود نوشت: «خشونت ماموران هنگام دستگیری اعضای خانواده مهسا موگویی به حدی بود که سر میلاد برادرش را شکستند.»
در همین حال سایت حقوق بشر هارانا گزارش داد که مادر مهسا موگویی در بازداشتگاه اداره اطلاعات شهرستان لنجان به سر میبرد و محمدعلی و میلاد موگویی پدر و برادرش نیز پس از بازداشت به زندان دستگرد اصفهان منتقل شدند. بدون دسترسی و اجازه ملاقات با وکیل و در «بلاتکلیفی» در بازداشت موقت هستند. مهسا موگویی ۱۹ساله قهرمان تکواندو بود که هشتم مهرماه توسط نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی ایران به ضرب گلوله کشته شد. او در رشته تکواندو مدالهای زیادی کسب کرده بود و صاحب کمربند مشکی در این رشته ورزشی بود.
۱۶ مهرماه سال گذشته، ابوالفضل آدینه زاده ۱۷ساله به جای رفتن به مدرسه در تظاهرات سراسری مشهد شرکت کرد. او با شلیک گلولههای متعدد، از فاصله یک متری به کلیهها و کبد جان باخت. روز ۲۶ تیرماه همه اعضای خانواده ابوالفضل برای جلوگیری از برگزاری مراسم تولد برای او بازداشت شدند.
نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی پس از آنکه خواهر، پدر و عموی ابوالفضل آدینهزاده را در کنار آرامگاه این نوجوان کشته شده بازداشت کردند، به روستای محل سکونت اقوام این خانواده دادخواه در اطراف فاروج در خراسان شمالی، گلدسته حسینی مادر ابوالفضل، خالهها، عموها، داییها، عمهها، دخترخالهها و تمامی دیگر افراد فامیل ابوالفضل را بازداشت کردند
بعدتر روز ششم تیرماه خسرو علیکردی وکیل خانواده آدینه زاده گفت: علی و رضا پدر و عمویش به زندان شیروان و مرضیه آدینه زاده و گلدسته حسینی خواهر و مادرش به زندان بجنورد منتقل شدند. آنها به تبلیغ علیه نظام و انتشار تصاویر مبتذل متهم شدند. آنها سی خردادماه با تودیع وثیقه دو میلیارد و پانصدمیلیون تومانی به طور موقت آزاد شدند. دهم مردادماه خسرو علیکردی وکیل خانواده آدینه زاده به اتهام انتشار محتویات پرونده بازداشت و به زندان وکیل آباد مشهد منتقل شد.
«متاسفم مادر، در راهی قدم میگذارم که شاید جوانیام را نبینی.» این آخرین یادداشت آرتین رحمانی ۱۶ساله برای مادرش بود. او در روز ۲۵ آبان با شلیک گلوله نیروهای امنیتی در ایذه کشته شد. فواد چوبین دایی آرتین رحمانی ۲۲ فروردین با خشونت دستگیر و به سلول انفرادی زندان شیبان اهواز منتقل شد. هنگامه چوبین، مادر آرتین اعلام کرد: برادرم بدون اثبات جرم در زندان شیبان اهواز زندانی است. او ۲۶ خرداد ماه متن احضاریهاش را در اینستاگرامش منتشر کرد و نوشت: «من مادر آرتین هستم، به جرم شکایت برای خون به ناحق ریخته شده پسرم احضار شدهام
اول آذرماه فاطمه حیدری خواهر جواد حیدری معترض کشته شده در ۳۱ شهریور در اعتراضات قزوین از صدور حکم جلب برای خودش، پدر هفتاد سالهاش در مجموع ۱۵ نفر از خانواده و بستگان حکم جلب خبر داده او گفت: «برای ما اتهام «اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرم بر ضد امنیت داخلی/خارجی و اغوا و تحریک مردم به جنگ و کشتار با یکدیگر به قصد برهم زدن امنیت کشور» صادر شده است. در حالی که برادرم محمد حیدری در بازداشت است، برادر دیگرم حجت حیدری و دو تن از اهالی روستایمان بازداشت شدند.
۲۹ آذر حجت و محمد حیدری موقتا به قید وثیقه آزاد شدند. بیست و ششم اسفندماه فاطمه حیدری از اخراج خود از سازمان نقشه برداری خبر داد و گفت: کارمند نمونه تابستان بودم و حالا به جرم دادخواهی برادرم اخراج شدم.
مجددا ۱۴ فروردین روحالله حیدری و ۱۶ فروردین پدر هفتادساله، مادر او، محمد حیدری برادر و دلوان، برادرزادهی ۲ساله جواد حیدری بازداشت شدند. آنها بعد از یک هفته با قرار کفالت آزاد شدند.
فاطمه حیدری درباره نحوه کشته شدن برادرش در توییترش نوشت: یادمون نمیره جواد رو از پشت سر با تیر زدید؛ دورش با اسلحه حلقه زدید و برادرم رو به جای بیمارستان بردید داخل مقر فرماندهیتون تا جون دادنش رو تماشا کنید. بعد از ۲۴ ساعت بیخبری با وقاحت گفتید که باید بگید حادثه بوده…
طبق جواز فوت و صورتجلسات نیروی انتظامی، جواد حیدری روز ۳۱ شهریور با اصابت گلوله جنگی نیروی انتظامی کشته شده است.
هفتم شهریورماه او از اخراج همسر برادرش که پرستار بوده خبر داد و گفت: «برادرم محمد رو پس از چهلم جواد بازداشت و از کار اخراجش شد؛ بعد، فرزند دوسالهاش دلوان رو بازداشت کردن؛ حالا هم همسرش فرانک کریمی رو که پرستاره، اخراج کردن و بهش گفتن: چرا جواد در اعتراضات شرکت کرده! داداشم رو کشتین و الان نزدیک سالگردش فشار میارین که ساکتمون کنید بدبختا؟»
غروب ۲۵ آبان بود. خانواده پیرفلک در راه بازگشت به خانه خود در ایذه بودند. ماموران امنیتی از آنها خواستند مسیرشان را تغییر دهند. «بابا این دفعه رو به پلیسها اعتماد کن.» اینها آخرین جملات کیان پیرفلک کودک نهساله ایذهای بود. میثم پدر او به حرف پسرش گوش داد. او مسیر خورو را به جهتی که نیروهای امنیتی گفته بودند، تغییر داد که ناگهان خودروی آنها را از چهار طرف به گلوله بستند. کیان کشته شد و پدرش معلول. مادرش از همسایهها یخ گرفت و برای جلوگیری از سرقت پیکر کودکش تا پیش از خاکسپاری او را در خانه نگه داشت. این آغاز مسیر دادخواهی ماه منیر بود. مراسم خاکسپاری او در ۲۷ آبان با حضور گستردهی مردم ایذه و با شعارهایی علیه نظام جمهوری اسلامی و سید علی خامنهای برگزار شد.
ماهمنیر مولایی راد، مادر کیان در مراسم خاکسپاری شعری علیه خامنهای خواند و گفت که پسرش توسط ماموران امنیتی کشته شده است: اَتَل متل توتوله، آسِدعلی چهجوره؟ یه ریش داره تا سینه، سینهی پُر زِ کینه؛ قلبش مثالِ سنگه، حرفهاش همه جفنگه.
مادر کیان، دبیر گرافیک و معلم رسمی آموزش و پرورش ایذه بود که بعد از کشتهشدن کیان از محل کارش اخراج شد. ماه منیر هر روز تصاویری از مزار کیان را در صفحه اینستاگرام خود منتشر میکرد که با «به نام خدای رنگین کمان» شروع و با «سر خم قدغن» پایان مییافت.
در اولین تولد کیان در غیاب او در ۲۱ خردادماه، پویا مولاییراد، پسر عموی ۲۱ساله ماه منیر با ۶ گلوله نیروهای امنیتی کشته شد. اشکان امینی برادر ژینا پس از درگذشت پویا مولایی راد در اینستاگرامش نوشت: تولد کیان بود. همه هدیه آوردند. قاتلان دعوت نبودند، اما مرگ را هدیه آوردند.
نیروهای امنیتی به مدت ده روز جسد پسرخاله ماهمنیر را به خانواده ندادند و تحویل جسد را به سکوت ماه منیر مشرط کردند. ۲۸ خردادماه، ماهمنیر به اداره اطلاعات ایذه احضار شد. پس از آن صفحه اینستاگرام ماه منیر با بیش از ۵۰۰ هزار دنبال کننده از دسترس خارج شد. از آن زمان دیگر خبری از ماه منیر نیست. سرانجام در حدود ساعت پنج بامداد چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۲، پیکر پویا مولاییراد توسط نیروهای امنیتی او را در مکانی که خود تعیین کرده بودند، تنها با حضور اعضای درجه یک خانواده به خاک سپرده شد.
برگزاری دادگاه به اتهام اخلال در نظم عمومی، صدور احکام زندان و شلاق
دوشنبه بیست شهریور، اولین جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات سمیه کاظمی، خواهر مجید کاظمی، معترض اعدام شده، در دادگاه کیفری شهرستان برخوار استان اصفهان برگزار شد. اتهام او اخلال در نظم عمومی است. ادامه رسیدگی به پرونده جلسه بعد موکول شده است. سمیه کاظمی یک روز پس از اعدام برادرش مجید کاظمی به همراه دو برادر دیگرش بازداشت و با قرار وثیقه آزاد شد. پس از اعدام مجید کاظمی، حقوق بازنشستگی پدرش را قطع کردند. سمیه را هم از محل کارش اخراج کردند.
محمد هاشمی پسر عموی مجید هاشمی روز ۱۸ خرداد در توییتر خود نوشت: نیروهای امنیتی خانواده مجید کاظمی را تهدید کردند که حق ندارند در روز تولد مجید بر سر مزار وی بروند. نیروهای امنیتی یک شب قبل از تولد او به قبرستان رفتند و مزار او را آتش زدند. به خانواده مجید کاظمی اجازه نصب سنگ مزار بر مزار پسرش را نمیدهند. خانواده روی مزار او گل کاشتند و روز بعد نیروهای امنیتی گلها را با خاک یکسان کردند.
مجید کاظمی، «صالح میرهاشمی» و «سعید یعقوبی»، سه متهم پرونده موسوم به «خانه اصفهان»، بدون دسترسی به دادرسی عادلانه و با وجود مخالفتهای عمومی، اعتراض وکلا، حقوقدانان و نهادهای حقوقبشری ۲۹در اردیبهشت اعدام شدند. خبرگزاری میزان وابسته به قوه قضاییه یک روز قبل از اجرای حکم اعدام آنها، از توقف آن خبر داده بود. به خانوادههای آنها اجازه برگزاری مراسم ختم داده نشد و پیکر آنها، بدون حضور خانواده در قبرستانهای دورافتاده توسط نیروهای امنیتی به خاک سپرده شد.
۵۴ سال زندان و ۵۹۲ ضربه شلاق برای هشت شهروند برای حضور بر مزار مهرشاد شهیدی
بیست و یکم مردادماه، رییس دادگستری کل استان مرکزی از صدور کیفرخواست اتهامات توهین به مقدسات تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبتنی برای حاضران بر مزار مهرشاد شهیدی در روز تاسوعا خبر داد. مهرشاد شهیدی، سرآشپز و دانشجوی بیست ساله در چلهم مهسا با ضربات باتوم در خیابان ملک کوچه رضوان در اراک کشته شد.
یازدهم شهریور، حسین رضایی، یکی از وکلای ۹ شهروندی که به دلیل «حضور بر مزار مهرشاد شهیدینژاد در روز تاسوعا» بازداشت شدند، اعلام کرد: حکم صادره برای ۸ نفر از آنها دربردارنده حداکثر مجازات توهین به مقدسات یعنی ۵ سال حبس تعزیری و برای اتهام اخلال در نظم و آسایش عمومی نیز حداکثر مجازات یعنی ۱ سال حبس است.
این هشت شهروند اراکی همچنین به اتهام «اخلال در نظم و آسایش عمومی» محکوم به تحمل ۷۴ ضربه شلاق شدهاند که قاضی صادرکنندۀ رأی تأکید کرده این حکم در مصلای بیتالمقدس اراک، بعد از برگزاری نماز جمعه و در ملاءعام اجرا شود.
روز ۱۹ خردادماه، بیش از ۳۰ نفر از خانوادههای دادخواه قیام ژینا که اهل سنندج، دیواندره و دهگلان، در مسیر بازگشت از مزار قربانیان سقز و بوکان توسط نیروهای امنیتی بازداشت شدند.
به گزارش سازمان حقوق بشری هه نگاو، چهار کودک به نامهای هیرا عبدالهی ۴ ساله، یونا مرادی ۶ ساله، باران منبری ۱۲ساله و کیا مرادی ۱۶ساله در میان بازداشتشدگان بودند.
تمام این افراد در طول مدت یک هفته بازداشت، از داشتن وکیل، ملاقات با خانواده و سایر حقوق اولیه منع شدند. ۲۵ خرداد با تودیع وثیقه به طور موقت آزاد شدند. در میان آنها چهار نفر از اعضای خانوادههای دادخواه پس از آزادی موقت به زندان و شلاق محکوم شدند.
آرمان حبیبی، برادر آرام حبیبی، در دادگاه سنندج به اتهامی مشابه به شش ماه و نیم حبس تعزیری و ۴۰ ضربه شلاق محکوم شد. آرام حبیبی معترض ۲۷ساله در سنندج توسط نیروهای امنیتی مجروح شد و پیش از رسیدن به بیمارستان در ۲۶ مهرماه جان باخت.
در دادگاه دیگری در بوکان، حسن امینی، برادر محمد امینی به اتهام اخلال در نظم عمومی به جرم حضور بر مزار کشتهشدگان «شش ماه و نیم حبس تعزیری و ۴۰ ضربه شلاق» محکوم شد. محمد امینی در جریان تظاهرات زنان، زندگی، آزادی در ۱۷ مهر در سنندج توسط نیروهای امنیتی کشته شد.
عبدالرحمن نصری پدر متین نصری دادگاه بوکان با اتهام مشابه و به شش ما و نیم حبس و شش ماه زندان محکوم شد. متین نصری ۱۹ساله ۱۸ آبان ماه در سنندج در بازداشت نیروهای امنیتی کشته شد.
کمال لطفی، پدر رضا لطفی، روز ۲۸ فروردین در دهگلان توسط نیروهای امنیتی بازداشت و مورد ضرب و شتم قرار گرفت. او در اعتراض به وضعیت خود از ۲۸ اردیبهشت ماه در زندان کامیاران دست به اعتصاب غذا زد. او پس از سه ماه بازداشت، به طور موقت با تودیع وثیقه از زندان در ۱۳ تیرماه آزاد شد. پسر او رضا لطفی ۱۹ساله در ۲۸ شهریور در آغاز تظاهرات زنان، زندگی، آزادی در شهرستان دهگلان با شلیک مستقیم نیروهای امنیتی کشته شد.
خانوادههای دادخواه در واکنش به تمام این تهدیدها، در پستی مشترک نوشتند: این روزها که هر ساعت یکی از خانوادههای دادخواه را بازداشت و احضار میکنند، سخن را کوتاه و اضافهگویی نمیکنیم. بین ما با تن بیجان جگرگوشههایمان بر دوش و شما با زندانها و شلاقها و تهدیدهایتان، تنها یک جمله باقیست: «قسم به خون یاران؛ ایستادهایم تا پایان»