«نون؛ نانی از تهران»؛ به عشق نان سنگک و بربری

محمد عبدی
محمد عبدی

نویسنده و منتقد فیلم

انیمیشن مستند «نون؛ نانی از تهران» (Noon; Le Pain de Téhéran) ساخته روشنک روشن در بیست و هفتمین دوره جشنواره فیلم‌های مستند تسالونیکی - یکی از بزرگ‌ترین جشنواره‌های فیلم مستند جهان - به نمایش درآمد.

«نون؛ نانی از تهران» فیلم عاشقانه‌ای است درباره نان‌های ایران؛ از سنگک و بربری تا تافتون و لواش که با روایتی کودکانه و جذاب با دوران بچگی شخصیت اصلی و عشق اول او می‌آمیزد.

در ابتدا شخصیت اصلی داستان که شیرین نام دارد، کودکی خود را به خاطر می‌آورد که با پدربزرگ خود برای خرید نان سنگک می‌رفتند و بوی نان او را مست می‌کرد. این سرآغاز داستانی است که به تمامی به نان گره می‌خورد، از ابتدا تا انتها با فضایی روبه‌رو هستیم که غالبا به شکل انیمیشن خلق می‌شود و فضایی فانتزی و رویایی را با تماشاگر قسمت می‌کند که در آن حتی کوه‌ها و دیوارها هم از نان درست شده‌اند. در عین حال در لابلای انیمیشن با تصاویر واقعی نانوایی و نحوه پختن نان‌ها روبه‌رو هستیم که با دقت با انیمیشن ترکیب شده و گاه به ترکیب واقعیت و تصاویر انیمیشن در یک نما هم می‌رسد. از جمله جایی که در یک تصویر انیمیشن ناگهان دست‌هایی که به هم نزدیک می‌شوند، به تصویر واقعی دست‌ها بدل می‌شوند.

اما نان ایرانی به عنوان بخشی از فرهنگ کشور، در فیلم به تاریخ و وقایع سیاسی/اجتماعی پس از انقلاب هم پیوند می‌خورد. شادی‌ها و رنگ‌های کودکانه با سیاهی‌های انقلاب می‌آمیزد و روزهای جنگ احوال شخصیت اصلی فیلم را تیره‌تر می‌کند. فیلمساز با خطوط سیاه بر روی تصویر و استفاده از ترکیب سیاه و سفید (در برابر تصاویر رنگی قبلی مثل صحنه رقص مادربزرگ) تغییر اوضاع اجتماعی را به نمایش می‌گذارد که هم بر احوال شخصیت اصلی تاثیر می‌گذارد و هم بر وضعیت نان مردم.

اما در خلال این اوضاع یک عشق شکل می‌گیرد؛ عشق اول راوی در زندگی‌اش که در پناهگاه آغاز می‌شود. زیر بمباران جنگ، شیرین عاشق پسری اهل جنوب به نام آرین می‌شود. این عشق که باز از طریق و به واسطه نان توضیح داده می‌شود (از جمله فلافلی که با نان لواش درست شده و گاز زدن شیرین به آن برایش معادل اولین بوسه است) سرانجام تلخی دارد که حضور راوی در فرانسه (و فیلمی که به زبان فرانسه ساخته شده) را توضیح می‌دهد.

 Thessaloniki Documentary Film Festival
Thessaloniki Documentary Film Festival

فیلم اما به تصویر یک نسل بدل می‌شود. نسلی که با کودکی پرنشاط و پر امید به وقفه‌ای به نام انقلاب اسلامی برمی‌خورد و رفته‌رفته تمام آروزهایش بر باد می‌رود. نان‌های‌ زیبا و وسوسه‌برانگیز ابتدایی، در انتها تکه‌تکه و زشت می‌شوند و راوی به ما می‌گوید که دیگر مزه قبل را هم ندارند. به این ترتیب اوضاع و احوال اجتماعی با روحیات تلخ شخصیت اصلی (با از دست دادن معشوق) به نقطه تاریکی می‌رسد که روایت بخشی از احوال این نسل است؛ نسلی که قرارهای عاشقانه‌اش را در سینما می‌گذاشت (و اینجا شخصیت‌های فیلم در حال تماشای فیلمی هستند که از دیالوگ‌هایش می‌شود تشخیص داد هامون داریوش مهرجویی است؛ فیلمی که فارغ از خوبی با بدی، به یکی از نمادهای دهه ۶۰ شمسی بدل شد) و با ترس و لرز معشوقش را در آغوش می‌گرفت.

این حس ترس و لرز در صحنه‌های مختلف شکنندگی رابطه شخصیت اصلی را تصویر می‌کند و هجوم محیط، تنهایی شخصیت اصلی را شکل می‌دهد.

استفاده از صدا غالبا هوشمندانه است و می‌تواند حس‌های درون صحنه را با ما قسمت کند، چه جایی که قرار است شادی به ما منتقل شود و چه بخش‌هایی که ناگهان سیاهی و تباهی صحنه را در برمی‌گیرد و طراحی صدای حساب شده، می‌تواند در خلق فضا به فیلمساز کمک کند.

این میان سادگی نقاشی‌ها و تصویر کودکی شیرین به بخش مهمی از فیلم بدل می‌شود.

از اولین نماها تا انتها با فضای کودکانه‌ای روبه‌رو هستیم که در تقابل با تلخی‌ها و سیاهی‌های محیط اطراف قرار می‌گیرد. موفقیت فیلم از همین نقطه شکل می‌گیرد: این که در روایت وقایع سیاسی و اجتماعی به شعار پناه نمی‌برد، در روایت اولین عشق شخصیت اصلی از عناصر ساده و دم‌دست استفاده می‌کند، در ترکیب انیمیشن و واقعیت موفق عمل می‌کند (چیزی که باعث باور‌پذیرتر شدن فضای فیلم می‌شود) و فضای کودکانه فیلم از ابتدا تا انتها - به رغم وقایع غریب و تلخ - تغییر نمی‌کند و به شکلی یکدست همه چیز با نان‌های ایرانی گره می‌خورد؛ نان‌های تازه‌ای که فیلمساز حتی به تصویر کردن بوی آن‌ها می‌پردازد و هر ایرانی‌ای از آن نسل را به صف‌های شلوغ و همهمه و بوی سنگک و بربری در دهه ۶۰ هدایت می‌کند.