چرا همه قوای نظام جمهوری اسلامی به صورت هماهنگ برای متوقف کردن مبارزات زنان برای تحقق حقوق خود تلاش میکنند؟
اریکا چنووت، پروفسور مدرسه کندی هاروارد و زوئی مارکس، مدرس سیاست عمومی در مقالهای با عنوان «چرا حکومتهای اقتدارگرا از زنان میترسند» از این مینویسند که اقتدارگرایی با نقض حقوق زنان و سرکوب آنها رابطه مستقیم دارد و در سراسر جهان با افزایش اقتدارگرایی سیاسی، در زمینه حقوق زنان با پسرفتهایی مواجه شدهایم.
به باور آنها در عین حال رابطهای نزدیک میان حقوق مدنی زنان و دموکراسی وجود دارد، از این رو رهبران اقتدارگرا از افزایش مشارکت سیاسی و اجتماعی زنان میهراسند چرا که حضور زنان در جنبشهای سیاسی و اجتماعی، شانس این جنبشها را برای موفقیت بالا میبرد و احتمال دستیابی به دموکراسیهای برابریطلبانه را بیشتر میکند. به همین دلیل، اقتدارگرایان، زنان را تهدیدی برای خود میدانند و از جمله مهمترین برنامههای آنها برای حفظ اقتدارشان، سرکوب زنان و به عقب برگرداندن زنان است.
زوئی مارکس و اریکا چنوویت از رهبران خودکامهای همچون پوتین و ترامپ نام میبرند و عملکردهای جنسیتزده و زنستیزانه آنها را از نمونههای از سرکوب زنان در نظامهای اقتدارگرا میدانند.
جنبشهای فمینیستی همواره با اقتدارگرایی مقابله کردهاند و نشان دادهاند برای دستیابی به آزادی، صلح و دموکراسی نمیتوان نقش زنان و سایر گروههایی را که توسط جامعه مردسالار حذف شدهاند نادیده گرفت. اما نظامهای اقتدارگرا این پیشرفت جنبشهای فمینیستی را تاب نمیآورند و میکوشند زنان و جامعه الجیبیتیکیو+آ را دوباره محدود کنند و به ویژه زنان را به سوی پذیرفتن نقشهای مادری و همسری سوق دهند.
اقتدارگرایان از زنان میترسند زیرا از قدرت جنبشهای فمینیستی در پس راندن اقتدارگرایی و مردسالاری مطلعاند و نیز از اثرگذاری این جنبشها بر شکلگیری جنبشهای سیاسی و اجتماعی. زنان نشان دادهاند که در شکل دادن و هدایت جنبشهای اجتماعی، انعطافپذیری و خلاقیت بیشتری دارند؛ از این رو آینده دموکراسی و آینده زنان به هم گره خورده است.
جنبش زن، زندگی، آزادی یکی از نمونههایی است که این ادعا را تایید میکند. یکی از کلیدیترین عبارتهایی که زنان در این جنبش بر زبان آوردهاند «ما به عقب بازنمیگردیم»، نشان از رویارویی آشکار آنها با حکومتی اقتدارگرا دارد که برابری جنسیتی را تهدیدی علیه ماهیت خود میداند.
حکومتهای اقتدارگرا در برخورد با زنان راهبردهای متناقض در پیش میگیرند. در عین حال که ممکن است زنان را به صورت آشکار سرکوب کنند و حقوق آنها را نادیده بگیرند، گاه ممکن است از این شیوه عقبنشینی کنند و به اصلاحات قانونی دست بزنند که ظاهرا از حقوق زنان حمایت میکند. به عبارت دیگر نوعی فمینیسم دولتی را در پیش بگیرند که گاه در پاسخ به جنبشهای حقوق زنان مورد استفاده قرار میگیرد؛ حال آنکه در این فمنیسم دولتی هم کماکان زنان و منافع آنها نادیده گرفته میشود.
با این همه در بیشتر مواقع حکومتهای اقتدارگرا تنها به سرکوب آشکار زنان دست میزنند؛ شیوهای که حکومت ایران در ارتباط با زنان در پیش گرفته است و از آن کوتاه نخواهد آمد. این سرکوب از ابتداییترین روزهای پس از انقلاب اسلامی به دلیل مبارزه زنان با حجاب اجباری آغاز شد. آن مبارزه در جنبش زن، زندگی، آزادی بار دیگر در شکلی قدرتمند ظاهر شد و رویارویی جمهوری اسلامی با زنان را به نقطه اوج خود رساند. نتیجه اینکه از آغاز این جنبش تا به امروز که نزدیک دو سال از آن میگذرد زنان به شکلهای مختلف به شدیدترین و بیشترین شکل ممکن توسط حکومت اقتدارگرای ایران سرکوب شدهاند.
این سرکوب در خیابانها خلاصه نمیشود؛ گشت ارشاد تنها یک جلوه از سرکوب تمامعیار زنان است، اما دیگر اهرمهای فشار و سرکوب به موازات گشت ارشاد به کار مشغولند. صدور حکم بیش از ۶۰ سال حبس برای فعالان حقوق زنان گیلان، صدور حکم ۲۱ سال حبس و تبعید به زندان همدان برای ژینا مدرس گرجی، فعال حقوق زنان در سنندج و احضار ۱۵ زن بهایی ساکن اصفهان به دادگاه انقلاب، تنها بخش کوچکی از سرکوب فعالان سیاسی و حقوق زنان است که در ماههای اخیر با شدت هرچه بیشتر ادامه دارد.
جلوه جواهری، فروغ سمیعنیا، سارا جهانی، یاسمین حشدری، شیوا شاهسیاه، نگین رضایی، متین یزدانی، آزاده چاوشیان، زهرا دادرس، مژگان پورشفیع، نسرین خادمی، آزیتا رضوانی خواه، شعله آشوری، مژده بهامین، بشری مطهر، سارا شکیب، سمیرا شکیب، رویا آزادخوش، نوشین همت، شورانگیز بهامین، ساناز راسته، مریم خورسندی، فیروزه راستی نژاد و فرخنده رضوانپی و دهها زن دیگر که یا در زندانهای جمهوری اسلامی به سر میبرند یا به تازگی حکمهای حبس و تبعید آنها صادر شده یا به دادگاه احضار شدهاند.
به اینها اسامی زندانیان زن دیگری را هم باید اضافه کنیم که سالهاست در حبس به سر میبرند اما در روزهای جنبش زن، زندگی، آزادی به بهانههای تازه و با اتهامهای جدید بار دیگر محاکمه شدهاند و بر مدت زمان حبس آنها افزوده شده است. گویا حکومت ایران از آزاد شدن حتی یک زن از زندان هراس دارد و رهایی حتی یک زن را شکلی از سازماندهی اعتراض و مقاومت روزمره میداند.
اریکا چنووت و زوئی مارکس میگویند حقوقی که زنان در طول قرن گذشته به سختی به دست آوردهاند - آموزش، مشارکت کامل در نیروی کار، در سیاست و زندگی مدنی، و مراقبتهای بهداشتی باروری - جامعه را متحول کرده و با امواج تاریخی دموکراسیسازی در سراسر جهان مطابقت دارد. به همین دلیل زنان، هدف اصلی سرکوب توسط حکومتهای اقتدارگرا قرار گرفتهاند. اگر این الگو را درباره ایران نیز در نظر بگیریم، زنان در ایران با وجود محدودیتها و نابرابریهای بسیار گسترده، برای احقاق حقوقشان تلاشهای بسیار کردهاند و اگرچه از نظر قانونی به این حقوق دست نیافتهاند اما در تغییر سبک زندگی میشود نتایج روشنی از این تلاشها را دید.
انقلاب جنسی در ایران، پدیدهای است که سهم زنان در آن انکارناپذیر است. همچنین سهم زنان را در کاهش نرخ ازدواج، کاهش نرخ فرزندآوری و افزایش طلاق نمیتوان نادیده گرفت؛ امری که سیاستهای جمهوری اسلامی برای خانهنشین کردن زنان و افزایش نقشهای سنتی برای زنان را با شکست مواجه کرده است. شکستن هنجارهای ناموسی، ایستادگی در برابر تبعیضهای جنسیتی و مهمترین آنها ایستادگی در برابر حجاب اجباری؛ از دیگر موارد مقاومت زنان برای ایجاد تغییر در وضعیت آپارتاید جنسیتی در ایران است. مبارزه روزمره و مستمر زنان با حجاب اجباری به ویژه در دو سال اخیر، حکومت را در موضعی قرار داده که با سرکوب هرچه بیشتر بخواهد در مقابل تغییراتی که زنان میتوانند در جامعه ایجاد کنند بایستد؛ زیرا برای همه حتی جمهوری اسلامی روشن است که آینده دموکراسی در ایران با هرچه توانمندتر شدن زنان ارتباط مستقیم دارد و این یک برهه تاریخی سرنوشتساز است که در آن مسیر آزادی از مسیر رهایی زنان میگذرد.
مهرداد درویشپور، جامعهشناس و پژوهشگر در مقالهای با عنوان «جنسیت و قدرت در ابرجنبش زن، زندگی، آزادی» تاکید میکند که «غول از شیشه خارج شده وحکومت دیگر نمیتواند زنان و جوانان را به جای اول بازگرداند.» به گفته او نقش کلیدی زنان و جوانان در انقلاب علیه مردسالاری نهتنها در زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی بلکه بر پیشداوریهای اتنیکی هم غلبه میکند.
این ادعا که جنبش زن، زندگی، آزادی با پیشقراولی زنان به فرصتی برای گسترده شدن چتری برای گردهمایی بسیاری از گروههای تحتستم تبدیل شده است، از نظر برخی شاید یک ادعای کمالگرایانه یا ذهنیتی آرمانگرایانه باشد اما عملکرد حکومت در شدت بخشیدن به سرکوب زنان گویای این است که چنین آرمانی را باید جدی گرفت.
مبارزه زنان با حجاب اجباری با وجود همه سرکوبها و خشونتهای حکومت، یک دستاورد بیسابقه را برای جنبش زنان ایران رقم زده تا جایی که جمهوری اسلامی میخواهد این پیشرفت قابلتامل را به عقب براند. تصادفی نیست اگر همه قوای نظام به صورت هماهنگ برای متوقف کردن زنان تلاش میکنند. قوه قضاییه به صدور احکام سنگین برای فعالان زن مشغول است، نیروی انتظامی و گشت ارشاد به سرکوب زنان در خیابان و عرصه عمومی دست میزنند، و جمهوری اسلامی ابر و باد و مه و خورشید و فلک را به کار گرفته تا جلوی رشد هرچه بیشتر زنان را بگیرد.
جنسیتزدگی حکومت ایران هم تفسیر ایدوئولوژیک دارد و هم معنای استراتژیک. زنان سلاح قدرتمندی علیه اقتدارگرایی حکومتی هستند که کمر به نابودی آزادی و برابری بسته است. بنابراین نباید انتظار داشت که جمهوری اسلامی به جنگ با زنان خاتمه دهد چرا که گشودن هر روزنهای در جنبش زنان، بیشک به تغییرات بزرگتر در ساختارهای اجتماعی و سیاسی منجر خواهد شد.
حکومت ایران از میزان و سرعت رشد زنان آگاه است، دیگر آن را انکار نمیکند و چارهای جز سرکوب ندارد چرا که برابری جنسیتی، کلیدواژه مهمی در از بین رفتن اقتدار است.