«۲۰ روز در ماریوپل» ساخته میستیسلاف چرنوف که اسکار بهترین فیلم مستند سال را آن خود کرد، تصویر دهشتناکی از اشغال شهر ماریوپل در جنوب شرقی اوکراین به دست نیروهای روسیه را ترسیم می‌کند.

فیلم را در واقع یک خبرنگار ساخته؛ خبرنگار آژانس آسوشیتدپرس که همزمان با آغاز جنگ تصمیم می‌گیرد به ماریوپل برود، شهر بندری مهمی در ۲۰ مایلی روسیه که به نظر می‌رسد از اولین اهداف روس‌ها خواهد بود. این خبرنگار ۲۰ روز از آغاز حمله را ثبت می‌کند تا آن‌جا که تانک‌های روسی به جلوی بیمارستانی که او حضور دارد می‌رسند. هدف از حضورش ارسال تصاویر روزانه برای خبرگزاری‌هاست. زمانی که حمله آغاز می‌شود، دیگر خبرنگاران خارجی آن‌جا را ترک می‌کنند، اما چرنوف می‌ماند تا تصویرگر صحنه‌هایی از جنگ اوکراین باشد که با این صراحت و خشونت، توسط هیچ‌کس دیگری به ثبت نرسیده است.

فیلم در نمایش خشونت هیچ تعارفی ندارد و شماری از دهشتناک‌ترین تصاویر جنگ اوکراین را به ثبت می‌رساند که تماشای فیلم را آزارنده می‌کند؛ آزاری که از ابتدا تا انتها عامدانه ادامه دارد (و فیلمساز به آن اعتراف هم می‌کند) تا تماشاگر بدون هیچ نوع پرده‌پوشی به دل جنگی برود که حالا فیلمساز/خبرنگار در حال ثبت تاثیر آن است بر غیرنظامیان و مردم عادی شهر.

نمایش تصاویر هر جنگی می‌تواند آزارنده باشد، اما این‌جا با تصویر کردن مردم غیر نظامی مجروح در بیمارستان (با نمایش جزئیات آسیب دیدگی آن‌ها که به کرات اتفاق می‌افتد) میزان خشونت تصاویر شوک‌دهنده‌تر از هر فیلمی می‌شود که می‌توان در ثبت جنگ اوکراین تصور کرد، به ویژه که کودکان به بخش مهمی از فیلم بدل می‌شوند: کودکی در حال بازی فوتبال که با اصابت موشک پاهایش را از دست داده و بعد جانش را هم در بیمارستان از دست می‌دهد یا یک کودک ۱۸ ماهه که جلو چشمان والدینش در بیمارستان می‌میرد و تیم پزشکی‌ای که بدون آب و برق و تلفن و حتی مسکن برای تسکین دردها، سعی دارند مجروحان را درمان کنند و گاه از فرط ناتوانی به گریه می‌افتند.

فیلمساز از ابتدا تا انتها با این تصاویر به ذهن مخاطبش حمله می‌کند و می‌خواهد تصویر دهشتناکی را که به چشم دیده، با جهانیان قسمت کند. این تصاویر در واقع برای مخابره خبر ضبط شده‌اند و برخی‌شان در همان روزهای آغاز اشغال در ماه فوریه و مارس ۲۰۲۲، از تلویزیون‌های جهانی پخش شده‌اند و توجه‌ها را به وضعیت ماریوپل جلب کرده‌اند، تا آن‌جا که تلویزیون روسیه هم به آن واکنش نشان داده و این تصاویر را جعلی خوانده است (با این ادعا که سیاهی لشگرها در این تصاویر نقش بازی کرده‌اند!) در پایان فیلم می‌بینیم که سفیر روسیه در سازمان ملل هم این ادعا را در برابر خبرنگاران تکرار می‌کند، اما تصاویر واقعی تکان دهنده فیلم، تصویری چنان مستند ارائه می‌دهند که تصور بازسازی آن‌ها به شوخی می‌ماند.

یکی از تکان‌دهنده‌ترین بخش‌های فیلم زمانی است که موشک روسی به بیمارستان زنان و زایمان برخورد می‌کند و زنان باردار که زخمی شده‌اند از بیمارستان بیرون برده می‌شوند. فیلمساز در آن‌جا حضور دارد و تصاویر غریبی را خلق می‌کند؛ جایی که مثلا یک زن باردار با سر و روی خونین اصرار دارد حالش خوب است.

فیلم جلوتر به همین زنان باردار باز می‌گردد، جایی که فیلمساز چند روز بعد در بیمارستانی دیگر به دنبال آن‌هاست و می‌شنود برخی‌شان مرده‌اند و حالا دست بر قضا نوبت وضع حمل یکی دیگر از آن‌هاست. دوربین فیلمساز در اتاق عمل می‌ماند تا زنی که زخمی است و همه نگران سلامت بچه‌اش هستند، فرزندش را به دنیا بیاورد، اما بچه پس از به دنیا آمدن حرکتی ندارد. پزشک گویی با التماس بارها و بارها به او ضربه می‌زند و بدنش را می‌مالد تا جان بگیرد؛ دقیقه‌ای نفس‌گیر شکل می‌گیرد که می‌تواند اشک تماشاگرش را سرریز کند. در نهایت، کودک گریه می‌کند و نفس می‌کشد؛ یک دختر زیبا که در دل غیرانسانی‌ترین شرایط، نوید زندگی می‌دهد.

جلوتر اما فیلمساز- که چندین بار در طول فیلم اشاره می‌کند دو فرزند دارد- باز به بچه باز می‌گردد، این بار زمانی که یک پزشک او را به زیرزمین می‌برد تا نوزاد بسیار کوچک مرده‌ای را به او نشان دهد. دوربین کماکان روشن است و یکی از خوفناک‌ترین تصاویر جنگ را ثبت می‌کند.

اما فیلم تصویری قهرمانانه و شعاری هم از مردم اوکراین ارائه نمی‌کند. مردم بی‌پناه دائم در حال شیون و زاری به نمایش درمی‌آیند و حتی زمان آغاز حمله، به فروشگاه‌ها هجوم می‌آورند و همه چیز را غارت می‌کنند. فیلمساز- به عنوان خبرنگار -تصاویر این غارت‌ها را هم ثبت می‌کند و اشاره دارد که به قول پزشکی در بیمارستان، مردم به هنگام جنگ، گویی به تصاویر «ایکس- ری» شبیه می‌شوند: «بدها خودشان را نمایان می‌کنند و خوب‌ها خوبی‌های‌شان را نشان می‌دهند.»

نریشن فیلم به شکل ساده و خبری نوشته شده و فیلم هم اساسا ساختاری خبری/گزارشی دارد تا سینمایی. خلاف فیلم‌هایی چون «رهگیری شده» (اوکسانا کاراپوویچ) و «در آینه پشتی» (ماچک هاملا) که سازندگان‌شان نگاهی سینمایی را هم بر اثر سوار کرده‌اند، چرنوف تلاش چندانی در وجوه هنری فیلم ندارد و بیش و بیشتر به نمایش خام و گزارش‌گونه اتفاقات اکتفا می‌کند که این امر - بنا به زاویه دید ما- می‌تواند به شکل تناقض‌آمیزی هم نقطه قوت فیلم باشد و هم نقطه ضعف آن. ضعف از این رو که فیلم در نهایت هیچ ساختار فرمی ویژه و تحسین‌برانگیزی ندارد و یک نریشن بسیار ساده و غیرهوشمندانه هم آن را همراهی می‌کند، و نقطه قوت از این جهت که خود این تصاویر خام که تنها برای ثبت موقعیت و نمایش آن به جهانیان ثبت شده‌اند، آن‌قدر دیدنی هستند و بی‌همتا که می‌توانند هر تماشاگری را میخکوب کنند.

خبرهای بیشتر

پربیننده‌ترین ویدیوها

خبرها
گفت‌وگوی ویژه
خبرها
گزارش روز با مجتبا پورمحسن

شنیداری

پادکست‌ها