محمد خاتمی، رییس‌جمهوری اسبق ایران، با وجود هشدارهای مکررش هنوز در گردونه کهنه «اصلاح یا انقلاب» گرفتار است و نمی‌تواند به راه سومی بیندیشد که در این سال‌ها به عنوان تحول‌طلبی و گذارخواهی معروف شده است.

پر کاربردترین و پرطنین‌ترین کلام و تعبیر در سخنان خاتمی با مشاوران نزدیکش «مصالحه ملی» است. او سه بار در این پیام نسبتا کوتاه بر این امر اشاره و تاکید کرده است «مطلوب‌ترین راه برای رهایی از این وضع یک مصالحه ملی است ...»، «مصالحه میان حاکمیت و مردم برای نجات کشور ...» و «مصالحه ملی برای اصلاح ساختار، رویکرد و رفتار به خصوص از جانب نظام حکمرانی».

خاتمی سال‌هاست بر وضعیت بحرانی مملکت تاکید می‌کند. او قبلا طی بیانیه‌ای ضمن اشاره به صخره سخت خوردنِ اصلاحات در کشور به ۱۵ مطالبه مهم برای عبور از بحران اشاره کرده بود.

۱۵ مطالبه او به معدل متوسط مطالبه اکثر اصلاح‌طلبان تبدیل شد اما او ضمن تاکید بر صخره سخت باز هیچ راه حل دیگری به جز «نصیحت درمانی» حکومت ارائه نکرد.

او به تعبیر دیگری نیز اشاره کرد: «خود براندازی نظام» به جای براندازی نظام که آن را «نه ممکن و نه مطلوب» می‌دانست (و در سخنان جدیدش هم باز آن را تکرار کرده است).

بدین ترتیب «تحلیل مشخصِ» خاتمی از «شرایط مشخصِ» سیاسیِ جمهوری اسلامی را باید در نقطه‌چینی بین صخره سخت، خود براندازی نظام و مخالفت با براندازی آن دانست.

این ترسیم اعترافی است بر یک بن‌بست راهبردی در وضعیت «تعلیق استراتژی».

در این میان نوبت به انتخاباتی سراسر فرمایشی و نمایشی رسید. خاتمی تا آخرین لحظات سکوت کرد. ضمن اینکه تن به فشار «روزنه‌گشایان» نداد و برخورد سرد و تا حدی عصبانی با آنان داشت.

خاتمی دفعه قبل که ناگهان در دماوند رای داد نیز موضع صریحی نگرفته بود تا شاید به زعم خود نه بر میزان شرکت‌کنندگان و نه میزان تحریم‌کنندگان تاثیری نگذارد اما آن بار با رای دادن روزنه بین خود و نظام را باز نگه داشت؛ روزنه‌ای که در انتخابات بعدی به زعم اصلاح‌طلبان با «تکرار» او نتیجه داد. این بار هم تا آخرین لحظات باز موضعش روشن نبود و نه بر رای‌ها اضافه کرد و نه از آن‌ها کاست.

او در این انتخابات به گفته خودش صادقانه خواست طرف «مردم» بایستد. او سخنان جدیدش را با تفسیر همین کلمه آغاز کرده است. خاتمی ضمن اینکه همه کسانی را که رای داده و نداده‌اند مردم دانست، گفت که اکثریت مردم رای نداده‌اند.

اینجاست که صف او از صف علی خامنه‌ای که تفسیرش از «مردم» همیشه اقلیتی است که در صف او ایستاده‌اند، جدا می‌شود.

خاتمی در توضیح این تغییر گفت قبلا به حد کافی حکومت را مشقفانه نصیحت کرده اما «اعتنایی» بدان نشده است. این بار او خواسته با رای ندادنش هشدار بدهد.

میرحسین موسوی اما سیر دیگری را طی کرد: از «هشدار» (به نظام)، به نوعی «آرزواندیشی» («باشد تا صبح برآید») و از آن جا به یک طرح و «برنامه سه ماده‌ای» (رفراندوم در باره قانون اساسی).

به عبارت دیگر موسوی ضمن رهایی از دوگانه اصلاح یا انقلاب به مضمون و راه سوم «گذار» رسید.

خاتمی ضمن هشدارهای مکررش هنوز در گردونه کهنه «یا اصلاح یا انقلاب» گرفتار است و نمی‌تواند به راه سومی بیندیشد که در این سال‌ها به عنوان تحول‌طلبی و گذارخواهی معروف شده است.

تحمل فشار دوستان محافظه‌کار و نیروهای امنیتی و گذار از یک مرز روان‌شناختی و عاطفی و برای اولین غیبت در پای صندوق رای نظامی که یک عمر برایش زحمت کشیده‌ای چندان سهل و آسان نیست.

رهایی از بار سنگین راه طولانی سپری کرده و پاهای تاول زده در این مسیر امتحانی است که خیلی‌ها در آن مردود شده‌اند؛ اعم از برخی چپ‌هایی که هنوز نقاط منفی و ضعف بنیادی شوروی و بلوک شرق فروپاشیده را درنیافته‌اند یا سلطنت‌طلب‌هایی که هنوز نمی‌توانند نقاط ضعف بنیادی منجر به فروپاشی آسان نظام سلطنتی در برابر وسیع‌ترین طیف مردم معترض را ببینند و با جمع‌بندی آن‌ها پا در راهی نوتر و بالاتر بگذارند.

همیشه نگاه انتقادی به گذشته و گسست از آن بسیار دشوار است. این آتشی نیست که فقط یک طیف سیاسی باید از آن عبور کند و آزمونی نیست که فقط باید عده پس بدهند.

به گمان من تقریبا همه طیف‌های سیاسی ایران البته با تفاوت‌هایی، همین مسیر را در پیش روی خود دارند.

قدم جدید صادقانه خاتمی بسیار مثبت و مبارک است. امید که او نیز نقطه‌چینی را که قبلا امثال ابوالفضل قدیانی و میرحسین موسوی و مصطفی تاج‌زاده و فائزه هاشمی و ...، هر یک به نوعی طی کرده‌اند، به نفع مردم و مملکت طی کند و از دوگانه اصلاح یا انقلاب رهایی یابد.

در ایران افراد مختلف از متعلقین به سپاه پاسداران تا سلطنت، از موسوی تا پهلوی و طیف وسیع میان این دو سر این طیفِ دور از هم، هر یک ظرفیت‌هایی دارند. شکست دادن دیو بزرگ استبداد دینی، بزرگ‌ترین مانع آزادی و دموکراسی و توسعه این سرزمین کهن، آنچنان سخت و صعب است که مردم و مملکت ایران برای آنچه خاتمی به درستی و به دقت «دموکراسی توسعه‌گرا» نامیده است نیاز به همسویی عملی و استفاده مثبت از ظرفیت‌های همه‌شان دارد.

هیچ کدام از این ظرفیت‌ها جا را برای دیگری تنگ نمی‌کند اما باید امیدوار بود که این ظرفیت‌ها و پتانسیل‌ها در جهت مثبت فعال شوند و نه در جهت منفی و به ضرر مردم و مملکت.

گفت‌وگو و مفاهمه میانه‌روهای «دگر پذیر» و نه «دگر ستیز» در میان این طیف وسیع لازمه یک «گذار» کم‌هزینه و لازمه یک «پس از گذار» دموکراتیک و توسعه‌گرا به جای جنگ همه با هم است.

از هر فرد و نیرو و ظرفیتی با هر قدر و اندازه‌ که در این سو حرکت کند، باید صمیمانه استقبال کرد. امثال خاتمی و موسوی و ...، علی‌رغم همه تفاوت‌هایی که دارند در لحظاتی از تاریخ که توازن قوای سیاسی بر اثر جنبش اجتماعی و نافرمانی و مقامت مدنی مردم تغییر کند، علی‌رغم اینکه ممکن است کمیت و بدنه اجتماعی کمتری هم داشته باشند می‌توانند نقش‌های کیفی مهم و موثری در بدنه «سیاسی، نظامی و روحانی» قدرت مستقر برای تسلیم شدن در برابر جنبش‌های قوی و عظیمِ آن زمان ایفا کنند.

«مصالحه ملی برای اصلاح ساختار، رویکرد و رفتار به خصوص از جانب نظام حکمرانی» چنان که خاتمی گفته است، در نقطه و مقطع بعد از تغییر موازنه قوا دارای معناست و نه پیش از آن.

امید که خاتمی نیز مانند موسوی و تاجزاده و فائزه هاشمی به این مهم برسد. تا دست به دست هم دهیم به مهر- میهن خویش را کنیم آباد؛ البته قبل از آن باید کنیم آزاد!

خبرهای بیشتر

پربیننده‌ترین ویدیوها

اقتصاد و بازار
خبرها
روس‌ها و ایرانی‌ها
جهان‌نما

شنیداری

پادکست‌ها